یک سری عبارتها و جملهها به واسطه تکرار مکررشان، در موارد بهجا و نابهجا، از معنی ساقط گشتند. گویی که دیگر آنچنان که باید و شاید او را برنمیانگیزند. به فکر وادارش نمیکنند. معنایشان برای او بدیهی شده است. درست مثل تابلوی آویزان در پذیرایی که دیگر جزئی از دیوار آن است. اصلاً انگار نه انگار که برای تناسب آن با فضای پذیرایی و پیامی که قرار است منتقل کند، آنهمه وسواس و پول و زمان صرف شده است. شماری از آن عبارتهای پرتکرار به باور او از این قرارند:
همه زمانها عاشورا و همه مکانها کربلا: به راستی فرق بین قرآن روی نیزه و یک سر بر روی نیزه که قرآن میخواند چیست؟ آیا این یک نشانه برای تشخیص دو گروه از هم نیست؟ تفاوت بین گروهی که باورهای دیگران برایشان ابزار حفظ برتری و قدرت است و کسانی که جانشان را در پای باورهایشان مینهند. تفاوت بین آنهایی که میگویند «برو» و آنهایی که میگویند «بیا». اینکه کسی در هنگامهٔ جانفشانی، فرزندان و نزدیکان خود را مقدم بر بسیاری دیگر میفرستد؛ آیا الگویی به ما نمیدهد تا فرق بگذاریم بین چنین کسی با آنان که دیگران را تشویق به ایثار میکنند و بعد از هزار هزار کشته و زخمی و اسیر، از فرزندان و نزدیکانشان یک تار مو هم کم نمیشود؟! اینکه در تاریکی اجازه بدهند هرکسی که رغبت به ماندن ندارد، برود؛ برای همه زمانها و مکانها یک نمونه نیست برای احترام به انتخاب و تردید دیگران، حتی در بحرانیترین شرایط؟! اینکه شروع نکردند به برچسب زدن که هرکسی در برههٔ حساس کنونی بخواهد برود و خلاف میل ما رفتار کند بدون تردید خائن، مزدور، جاسوس، خرابکار، فاسد، منافق، هرزه و. است.
شکمهای پرشده از حرام: بسیاری این عبارت را حاکی از وجود یک رابطه ماورائی بین حرامخواری و نشنیدن حق میپندارند. اما او شاهد یک رابطه علت و معلولی ساده است. فرض کنید او برای فرزندش با رانت و رابطه یک بورسیه فراهم نموده است. و فرض کنید که او در یک سازمان نظارتی است. حالا اگر کسانی برای گرفتن «حق» بورسیه خود نزد او مراجعه و شکایتی مبنی بر رانتی بودن فرصتهای تحصیلی بکنند، آیا او ترتیب اثر خواهد داد؟ آیا آن حرف حق را میشنود؟ اگر رئیس یک سازمان نظارتی دهها حساب شخصی داشت که وجوه مردم به آن واریز میشد، آیا چشمی برای دیدن اختلاس و فساد مالی دیگران و نظارت بر آنها خواهد داشت؟ آن نمایندهای که برای تأیید صلاحیت خودش صدها میلیون رشوه میدهد، آیا توانی برای مبارزه با فساد دارد؟ اگر یک کارمند پیمانی هرسال در دوره استخدامها صدای زنگ پیشوازش را سخنرانی همان کسی میگذارد که در جمعهای خصوصی منتقد او است، آیا این کارمند گوشی برای شنیدن و حمایت از صدای حقخواهی آن کارگری دارد که به خاطر مطالبه حقوق از دست رفتهاش محکوم به دهها سال زندان است؟ (البته به شرطی که ریاکاری را یک حرام بداند. چون این روزها او دچار تردید شده که ریا یک مستحب مؤکد است یا یک حرام بزرگ؟) اگر فلان مسئول شهرداری با یکی از ن زیردستش به یک سفر کاری رفت و در آنجا اتفاقاتی افتاد و فیلم و عکسی از آن گرفته شد؛ آیا او دیگر قدرتی برای شنیدن درخصوص فساد حاکم بر مناقصههای پروژههای عمرانی شهرداری و زمینخواریهای بیحساب و کتاب گروههای مختلف خواهد داشت؟ لشکریان یزید هم خونآشام و زامبی نبودند. آنها هم هر کدامشان یکی شبیه او بودند که احتمالاً پایشان به نوعی در حرام کوچک یا بزرگی گیر بوده و امکان رهایی بدون هزینه برایشان مقدور نبوده است. بنابراین کمهزینهترین راه را به عقیده خود برگزیدند و آن راه «پیکردن حق و حقیقت» است. و چه راه کمهزینهای.
اگر دین ندارید، لااقل در دنیایتان آزاده باشید: بر سر نبود واژهٔ «لااقل» در جملهٔ اصلی بحثهای مفصلی شده است. خلاصهاش میشود اینکه در این عبارت «آزاده بودن» یک گزارهٔ حداقلی نیست، بلکه دقیقاً برابر و مساوی با دینداری است. اما در کنار این بحث چیزی که او را درگیر نموده، معنای آزادگی است. به باور او آزادگی میتواند به معنای رهایی از هر ایدئولوژی و ایسمی باشد. آزادی از قالبهایی که از پیش ساخته شده است و خود را حقیقت مطلق مینمایاند و به هیچ حقیقتی خارج از خودش باور ندارد. از این رهگذر، آزادگی برای او به معنای تکیهکردن بر خرد است. به زبان دیگر، انگار کن که میگوید اگر قرار بر پذیرش یک قالب پیشفرض است چه قالبی نیکوتر از دین. اما اگر قرار بر رهایی از قالب است، چه بهتر که از تمام قالبها رها گردد. نه اینکه از این قالب رها شده و به دام قالب دیگری بیفتد. بر این اساس اگر آزادگی و تفکر برابر با دین باشد، آنگاه شاید بتوان مؤلفههای دین را در اندیشه هم جستجو کرد. پس اگر در دین تقوای الهی تنها معیار ارزشگذاری بر آدمها است؛ در آزادگی هم تقوای اندیشه میتواند معیار ارزشگذاری بر افراد باشد. اما تقوای اندیشه چیست؟ پاسخ در نزد هایدگر است که میگوید: «پرسش تقوای اندیشه است». آنکه کمتر پاسخهای حاضر و آماده را میپذیرد و پرسش بیشتری مطرح میکند، در حوزه اندیشه متّقیتر و احتمالاً به رستگاری نزدیکتر است.
درباره این سایت